گلچین زیباترین شعر در مورد گذشته

شعر در مورد گذشته

شعر در مورد گذشته,شعر در مورد گذشته ها,شعر در مورد گذشته تلخ,شعری در مورد گذشته,شعر در مورد خاطرات گذشته,شعر در مورد حسرت گذشته,شعر زیبا در مورد گذشته,شعر در مورد ایام گذشته,شعر نو در مورد گذشته,شعر در مورد یاد گذشته,شعر در باره گذشته ها,شعری درباره گذشته ها,شعری در مورد خاطرات گذشته,شعر درباره خاطرات گذشته,شعری در باره خاطرات گذشته,شعر در مورد خاطرات خوب گذشته,شعر کوتاه در مورد خاطرات گذشته,شعری زیبا در مورد خاطرات گذشته,شعر نو در باره خاطرات گذشته,شعر زیبا در مورد خاطرات گذشته,اشعار زیبا در مورد خاطرات گذشته,شعر درباره ایام گذشته,شعر نو درباره گذشته,شعر در وصف گذشته,شعر در وصف خاطرات گذشته,شعری در وصف گذشته,شعر گذشته,شعر گذشته ها,شعر گذشته تلخ,شعر گذشته های دور,شعر برای گذشته گان,گذشته شعر نو,شعر خاطرات گذشته,شعر درباره گذشته,شعر افسوس گذشته,شعر یاد گذشته,شعر درباره گذشته ها,شعر یاد گذشته ها,متن شعر گذشته ها,شعری درباره گذشته ها,شعر در مورد گذشته ها,شعر به یاد گذشته ها,شعر از سر گذشته ها,شعر های گذشته,شعر در مورد گذشته تلخ,دانلود آهنگ گذشته های دور,آکورد آهنگ گذشته های دور,متن ترانه گذشته های دور,اهنگ گذشته های دور داریوش,آهنگ گذشته های دور از داریوش,آهنگ گذشته های دور,متن اهنگ گذشته های دور از داریوش,دانلود ترانه گذشته های دور از داریوش,دانلود اهنگ گذشته های دور ازداریوش,شعری در مورد خاطرات گذشته,شعر درباره خاطرات گذشته,شعر از خاطرات گذشته,شعر کوتاه خاطرات گذشته,شعر درمورد خاطرات گذشته,شعر های خاطرات گذشته,شعری درباره خاطرات گذشته,شعری از خاطرات گذشته,شعر در وصف خاطرات گذشته,شعری درباره گذشته,شعر در مورد گذشته,شعر درباره ایام گذشته,شعر درباره روزهای گذشته,شعر درباره ی خاطرات گذشته,متن شعر افسوس که گذشته,شعر درباره افسوس گذشته,شعر یاد ایام گذشته,شعر یاد از گذشته,شعری به یاد گذشته,شعر در مورد یاد گذشته,شعر یاد روزهای گذشته,شعر برای یاد گذشته ها

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد گذشته برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

اینجا پاییز است

و ابرها شتابی در باریدن ندارند

و ساعت دیواری

عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته

اینجا هنوز یک رز صورتی

گوشه ی باغچه هست 

که می خواهد از مسیر دست های تو 

به موهای من برسد

شعر در مورد گذشته

گذشته ام را به باد داده ام

تا اندوهم را نشناسی

مرا با رنگین ترین پیراهنم به یاد بیاور ای عشق

من تمام فصل های سال‌ام

که در حیاط خانه ی تو رنگ به رنگ می شوم

شعر در مورد گذشته ها

از تو گذشته ام

همان طور که دوباره راه می روم

همان طور که آرام زندگی می کنم

چشم هایم را اما

هیچ اشکی بند نمی آورد…

شعر در مورد گذشته تلخ

کجا پناه گرفته ای

پرنده ی پرهیاهوی گرمسیر

کجا آشیان ساخته ای

وقتی از تمام مرزها

و برجک ها 

و جاده ها

گذشته ات به سمت تو شلیک می کند

شعری در مورد گذشته

مرزها تنها می‌توانند

لب‌ها را از هم دور نگه دارند

نسیمی که هرشب

موهایت را بر پیشانی‌ات می‌ریزد

باد پریشانی‌ست که

از انگشتان من گذشته است.

شعر در مورد خاطرات گذشته

ز غربتم چه بگویم؟که سایه ام حتی

گذشته از من و از پشت سر نمی آید

شعر در مورد حسرت گذشته

وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند

قبلا رفته است

فقط می خواهد مطمئن شود

چیزی از او در تو جا نمانده

کمک کن چمدانش را ببندد

چترش را به او پس بده

لبخندش را

آوازهایش را

همینطور سایه اش را

که و بیگاه از پشت پنجره ات گذشته بود

شعر زیبا در مورد گذشته

دیگر پاک نمی شوند

نه لکه ی چای از روی رومیزی

و نه خاطره ی انگشت های تو از خاطرم 

یک فنجان چای خورده ای

و دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست

شعر در مورد ایام گذشته

چقدر صدای دویدنت از کوچه دور شده

می ترسم چشم بردارم و

تلافی تمام قایم باشک های گذشته را

سرم در آورده باشی

می ترسم این زمانه لعنتی

آنقدر بزرگت کرده باشد

که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی

شعر نو در مورد گذشته

اصلا هیچوقت برنگرد

در این خانه نه گلی مانده

که بوی روزهای گذشته را بدهد

نه آینه ای

که تو را به روی خودش بیاورد.

شعر در مورد یاد گذشته

با من راه بیا

برای تو

از بیراهه های زیادی گذشته ام.

شعر در باره گذشته ها

باید باور کنیم

تنهایی

تلخ ترین بلای بودن نیست،

چیزهای بدتری هم هست،

روزهای خسته‌ای

که در خلوت خانه پیر می شوی…

و سالهایی

که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است

شعری درباره گذشته ها

 از فرصت گذشته رسیدن گذشته گیر

رنگ پریده در چه بهار آشیان کند

شعری در مورد خاطرات گذشته

 یک تار مو گر از سر دنیا گذشته ئی

صد کهکشان زاوج ثریا گذشته ئی

شعر درباره خاطرات گذشته

 عارف به اختیار خود از سر گذشته است

این رشته ناگسسته ز گوهر گذشته است

شعری در باره خاطرات گذشته

 بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است

بر زخم های تازه کی از بو گذشته است؟

شعر در مورد خاطرات خوب گذشته

 بس است آنچه به غفلت گذشته است

از عمر گذشته را سبق روزگار خویش کنم

شعر کوتاه در مورد خاطرات گذشته

 زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام

چون بحر بیکنار ز ساحل گذشته ام

شعری زیبا در مورد خاطرات گذشته

 آزادگان گر از سر دنیا گذشته اند

ما از سر گذشتن دنیا گذشته ایم

شعر نو در باره خاطرات گذشته

 صائب ز راز سینه بحریم با خبر

چون موج اگر چه تند ز دریا گذشته ایم

شعر زیبا در مورد خاطرات گذشته

 سرکشم ز ابر بهاری گذشته است

شراب من از خوشگواری گذشته است

اشعار زیبا در مورد خاطرات گذشته

 همه عمر گذشته بازآید

چو این اقبال جاویدان درآمد

شعر درباره ایام گذشته

 ظلمی که بر تو رفت ز کوتاه دیدگان

بر ماه مصر کی ز ترازو گذشته است؟

شعر نو درباره گذشته

 مردان ز جان خویش نه آسان گذشته اند

خون خورده اند تا ز سر جان گذشته اند

شعر در وصف گذشته

 جام می از دست هشیاران مجلس تیره گشت

مفردی از خود گذشته دردی آشامی کجاست؟

شعر در وصف خاطرات گذشته

 شب گذشته ست و اول سحر است

بانگ بلبل به می نویدگر است

شعری در وصف گذشته

 خسرو ز بهر عشق گذشته چه غم خوری؟

چون رفت، گومباش، اگر بود و گر نبود

شعر گذشته

 چون رهروان ز منزل هستی گذشته اند

بی خویش رفته اند و به مقصد رسیده اند

شعر گذشته ها

 باغم نشسته اند وز شادی گذشته اند

از تن رمیده اند و به جان آرمیده اند

شعر گذشته تلخ

 گه از گهی سخن تلخ عیش خسرو را

گذشته بر لب شیرین نوش خند تو باد

شعر گذشته های دور

 خاکی که بر او بتی گذشته ست

از مردم دیده در گهر گیر

شعر برای گذشته گان

 روزی گذشته بود برای سوار و من

هر بامداد آیم و آن سو نظر کنم

گذشته شعر نو

 جمعی که واقفند ز خوی تو همچو شمع

از سر گذشته پای به محفل نهاده اند

شعر خاطرات گذشته

 آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است

از حرص دست در کمر مور می زند

شعر درباره گذشته

 در راه عشق دام عمارت مکن به خاک

از لامکان گذشته مکان را چه می کند

شعر افسوس گذشته

 به نقد حال چو صائب کسی که کرد قناعت

غم گذشته واندیشه مال ندارد

شعر یاد گذشته

 یاران من ز بادیه آسان گذشته اند

من بی رفیق در ره دشوار مانده ام

شعر درباره گذشته ها

 با صد هزار حسرت از آن کو گذشته ام

وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا

شعر یاد گذشته ها

 یکی گذشته به صد نامرادی از در او

یکی کشیده به بر، بر مراد خویشتنش

متن شعر گذشته ها

 گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم

هزار دجله به یک دم گذشته از نظرم

شعری درباره گذشته ها

 جانا، بیا ببین تو شکسته دلی من

عمری گذشته است منم آشنای تو

شعر در مورد گذشته ها

 دلی دارم، اما جز افگار نی

غم از حد گذشته ست و غمخوار نی

شعر به یاد گذشته ها

 شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم

به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم

شعر از سر گذشته ها

 گذشته است ترا ز آفتاب پایه حسن

هلال عید شود با تو همرکاب کجا؟

شعر های گذشته

 ای گل که موج خنده ات از سر گذشته است

آماده باش گریه تلخ گلاب را

شعر در مورد گذشته تلخ

 ما از شراب لعل به همت گذشته ایم

سیلاب گیر نیست زمین بلند ما

دانلود آهنگ گذشته های دور

 مردانه از حلاوت هستی گذشته ایم

این شهد را به کار مگس کرده ایم ما

آکورد آهنگ گذشته های دور

ای آنکه ندیده غیر زشتی از من

یک عمر گذشته و گذشتی از من

چون شرح دهم بخششت ای  بخشنده

یک توبه به صد گنه نوشتی از من

متن ترانه گذشته های دور

من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز درگه خودت مران

که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانی ام

اهنگ گذشته های دور داریوش

او رفت تا که زنده کند رسم عشق را

از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت

آهنگ گذشته های دور از داریوش

فریاد نکن ، دوره فریـــاد گذشته است

کار از گله و گریه و بیداد گذشته است

آهنگ گذشته های دور

دیوار به دیوار دل از حـــادثه خون است

تیــمور از این خـانه آبــاد گذشته است

متن اهنگ گذشته های دور از داریوش

تنهــایی و بی حوصلگی ، پیری و دوری

دردی است که ازصحبت وتعداد گذشته است

دانلود ترانه گذشته های دور از داریوش

لبخند بزن ، شیوه شیرین شدن این است

هرچند که آب از سر فرهــاد گذشته است

دانلود اهنگ گذشته های دور ازداریوش

پاییز شکوفایی عشق است … ولی حیف

چون برگ که از شاخه ای افتاد گذشته است!

شعری در مورد خاطرات گذشته

دلم گرفته برای گذشته های خودم 

برای درد و دل و شانه های بعضی ها

شعر درباره خاطرات گذشته

نمی گویم به این دیوانه بازیهام عادت کن

فقط مثل گذشته با دل تنگم رفاقت کن

شعر از خاطرات گذشته

ازما گذشته اینو بشنو برو

که چوب حراج نزنی دلت رو

شعر کوتاه خاطرات گذشته

قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم

 ساخت ما را همان که می پنداشت

 به یکی جرعه اش خراب شدیم

 رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم

شعر درمورد خاطرات گذشته

با من بگو ز مهر و وفای گذشته ات

کاره دلم بدون تو هم لنگ می شود

شعر های خاطرات گذشته

نگو از تو گذشته عاشقی ، هر چند می دانم

به من حق می دهی روزی که حس کردی گرفتاری

شعری درباره خاطرات گذشته

نشسته ای به دلم مثل پیرهن به تنم

گذشته کار من از اینکه , از تو دل بکنم

شعری از خاطرات گذشته

به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم

اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم

شعر در وصف خاطرات گذشته

ته مانده های آب غرورم فنا شده ست

باور نمیکنم که تو باور نداری ام

لبخند میزنی تو و از من گذشته ای

من در خزان رفتنت اما به زاری ام

شعری درباره گذشته

دادم عنان زندگی ام را به عشق تو

از اختیار عقل گذشته است کار من

شعر در مورد گذشته

وقتی یاد گذشته می‌کنی

مواظب باش جمعه نباشد

جمعه می‌تواند قاتلت باشد

بی‌رحمی‌اش

مثل عشق من به تو

هنوز پابرجاست

شعر درباره ایام گذشته

 تا بر لبم گذشته فروغی ثنای شاه

ایمن ز هر ملالم و فارغ ز هر غمم

شعر درباره روزهای گذشته

 دیده نادیده ما بوسه دیده زان بتان

تا ز حیرانی گذشته دیده حیران ما

شعر درباره ی خاطرات گذشته

 اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش

گذشته های قضا را ادا توانی کرد

متن شعر افسوس که گذشته

 اگر چه بام بلندست بام هفتم چرخ

گذشته است از این بام نردبان سماع

شعر درباره افسوس گذشته

 ز آینده و گذشته چرا یاد می کنم

که لذت زمانی و هم قبله زمن

شعر یاد ایام گذشته

 شمعی است برافروخته وز عرش گذشته

پروانه او سینه دل های فلاحی

شعر یاد از گذشته

 ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو

کدام روز دگر اینقدر فغانم بود

شعری به یاد گذشته

 تو آن براق سواری که در شب اسرا

گذشته ای ز بیابان لامکان چالاک

شعر در مورد یاد گذشته

 تا رسیدم به او تباه شدم

تا گذشته بر او سیاه شدم

شعر در مورد گذشته

گلچین زیباترین شعر در مورد ثریا

شعر در مورد ثریا

شعر در مورد ثریا,شعر عاشقانه در مورد ثریا,شعری در مورد ثریا,شعر در مورد اسم ثریا,شعری درباره ثریا,شعرهای شهریار در مورد ثریا,شعر در وصف ثریا,شعری در وصف ثریا,شعر شهریار در وصف ثریا,اشعار شهریار در وصف ثریا,شعر ثریا چاره ام کن,شعر ثریا,شعر ثریای شهریار,شعر ثریا,شعر ثریا قابل,شعر ثریا ماجدولین,شعر ثریا نبوی,شعر ثریا ملحس,شعر جمال ثریا,شعر تا ثریا,شعر ثریا احناش,شعر ثریا العریض,شعر باسم ثریا,شعر عن ثریا,شعر جمال ثریا,قصائد ثریا قابل,قصائد ثریا قابل المغناه,من شعر ثریا قابل,قصائد ثریا ملحس,شعرهای جمال ثریا,شعر از جمال ثریا,شعر تا ثریا میرود دیوار کج,شعر مرا تا ثریا ببر,کتاب شعر تا ثریا,شعر مرا باخودت تا ثریا ببر

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ثریا برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

یک شب همه شب دیده ی من سوی فلک بود

من بودم و مه بود و ثریا تو نبودی

شعر در مورد ثریا

از غم یاران چه ها بر سر ما می رود

ناله ی جانسوز من سر به ثریا کشید

شعر عاشقانه در مورد ثریا

اگر یکه باشی به نام

آوری

وگر مهر باشی به روشنگری

اگر روزگاری تو را برنهند

نگین حکومت بر انگشتری

به رفعت اگر تا ثریا

روی

شوی برتر از زهره و مشتری

شعری در مورد ثریا

مشتری را بر پرند آسمان دیدار کن

 رقص صدها اختر و بزم ثریا را ببین

تکیه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب

قایق زرین مهر و نقش دریا را ببین

شعر در مورد اسم ثریا

زهره را در جامه ی مهتاب بنشاندم به تخت

بهر گوشش از ثریا گوشواری ساختم

شعری درباره ثریا

چه شبهای تاریک چشمم نخفت

که ناهید مرد و ثریا نبود

شعرهای شهریار در مورد ثریا

تو ماه منی یایرا تا خیره کنی ما را

 مریخ و ثریا را بر زلف بزن بنشین

شعر در وصف ثریا

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم

شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

شعری در وصف ثریا

 ثریا با علو همت تو

به نسبت چون ثری پیش ثریا

شعر شهریار در وصف ثریا

 از مقامات تا ثریا همچنان

کز ثریا تا ثری فرقست و بین

اشعار شهریار در وصف ثریا

 صیت تو از ثری به ثریا رسیده باد

پیوسته تا ثری به ثریا نمی رسد

شعر ثریا چاره ام کن

 ور کند دیگر ثریا خنده دندان نما

از سر کین چرخ دندان ثریا بشکند

شعر ثریا

 بسازیم بر آسمان سلمی

اگر شاهدان بر ثریا روند

شعر ثریای شهریار

 قدم از بساط گلستان کشیدی

مکان بر فراز ثریا گرفتی

شعر ثریا

 ثریا همچو بگسسته جمیلی

هلال ایدون چو خمیده خلالی

شعر ثریا قابل

 تا نظم ترا ز بر کند چرخ

برداشته سبحه ثریا

شعر ثریا ماجدولین

 آن روز که نور بر ثریا بستند

وین منطقه بر میان جوزا بستند

شعر ثریا نبوی

 عروجم بینشانی بود لیک از پستی همت

شرار من فسردن در گره بست و ثریا شد

شعر ثریا ملحس

 از دماغ خاکساری هیچکس آگاه نیست

آبله در زیر پا جام ثریا میزند

شعر جمال ثریا

 ادب عشق اگر مانع شوخی نشود

خاک ما مرهم ناسور ثریا دارد

شعر تا ثریا

 باین ادب فلکم گر دهد عروج ثریا

همان زخجلت بالیدگی چو آبله پستم

شعر ثریا احناش

 واماندنی شد آبله پای همتت

پنداشتی به اوج ثریا رسیده ئی

شعر ثریا العریض

 یک تار مو گر از سر دنیا گذشته ئی

صد کهکشان زاوج ثریا گذشته ئی

شعر باسم ثریا

 گردی چو پاکباز، فلک بندد

بر گردن تو عقد ثریا را

شعر عن ثریا

 هم قبا داشت ثریا، هم کفش

دل من بود که ایام شکست

شعر جمال ثریا

 ثریا کرد با من تیغ بازی

عطارد تا سحر، افسانه سازی

قصائد ثریا قابل

 چه نازد به عقد ثریا سپهر؟!

به نزدیک ماه دل آرای من

شعرهای جمال ثریا

 کم از آفتاب و ثریا نه ای

نه شمع سرایی، که پیدا نه ای!

شعر از جمال ثریا

 که فیروزه ای پربها بود لیک

بها پیش چشم ثریا نداشت

شعر تا ثریا میرود دیوار کج

 ماهم از من دور گردد، ز آن سبب

دود آهم، تا ثریا می رود

شعر مرا تا ثریا ببر

 برخی جانت شوم که شمع افق را

پیش بمیرد چراغدان ثریا

کتاب شعر تا ثریا

 دو چشم باز نهاده نشسته ام همه شب

چو فرقدین و نگه می کنم ثریا را

شعر مرا باخودت تا ثریا ببر

 ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد

نظری ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

شعر در مورد ثریا

 سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت

ور نه هر شب به گریبان افق بر می شد

شعر عاشقانه در مورد ثریا

 داد طرب از عمر بده تا برود

تا ماه برآید و ثریا برود

شعری در مورد ثریا

 گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر

ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری

شعر در مورد اسم ثریا

 از زمین ناله عشاق به گردون بر شد

وز ثری نعره مستان به ثریا برخاست

شعری درباره ثریا

 سخن به اوج ثریا رسد اگر برسد

به صدر صاحب دیوان و شمع جمع کبار

شعرهای شهریار در مورد ثریا

 مه شود حلقه به گوش تو که گردنبندی

فلک افروزتر از عقد ثریا داری

شعر در وصف ثریا

 هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

شبیه سازتر از اشگ من ثریا را

شعری در وصف ثریا

 شبها منم و چشمک محزون ثریا

با اشک غم و زمزمه راز و نیازت

شعر شهریار در وصف ثریا

 تا لب ساغر رسید بر لب و دندان او

سر به ثریا رسید سلسله تاک را

اشعار شهریار در وصف ثریا

 خورشید اگر چه تاج سر آفرینش است

گلمیخ آستان ثریا مکان اوست

شعر ثریا چاره ام کن

 چشم ستاره می پرد از آرزوی او

مژگان آفتاب، ثریا نثار اوست

شعر ثریا

 صائب همان ز دامن آن ماه کوته است

هر چند آه من به ثریا رسیده است

شعر ثریای شهریار

 هر کوچه کهکشانی و هر خانه مشرقی است

از فیض آفتاب ثریا فشان دوست

شعر ثریا

 چو آیینه دان تو خورشید باشد

چه باشد عذار ثریا فشانت

شعر ثریا قابل

 نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد

در گوشت حلقه در گوش ثریا می کشد

شعر ثریا ماجدولین

 رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند

از زمین پست بر اوج ثریا می روند

شعر ثریا نبوی

 آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است

از حرص دست در کمر مور می زند

شعر ثریا ملحس

 باآن که خوشه ام ز ثریا گذشته است

آزروی غیرت است خجل، دانه ام هنوز

شعر جمال ثریا

 از ثریا منتقش گشت این بزرگی تاثری

وز سر اندیب این حکایت گفته شد تا قیروان

شعر تا ثریا

 تامجره ز بلندی نکند قصد نشیب

تا ثریا به زیرات نشود سوی ثری

شعر ثریا احناش

 از ثریا به ثری برده فرو بخت نگون

مهجه رایت اقبال مرا از ادبار

شعر ثریا العریض

 برآمدش ز کمال تو بر ثریا سر

چو کوه خارش اندر ثری فروشد لاد

شعر باسم ثریا

 سپهری که با همت او سپهر

نماید چنان کز ثریا ثری

شعر عن ثریا

 بر دشت آسمان گون تأثیر آسمان

شکل بنات نعش و ثریا کنی همی

شعر جمال ثریا

 بوستان با سپهر همتا شد

که پر ز شعری و ثریا شد

قصائد ثریا قابل

 به هر معنیی کم بدان حاجت آید

سخن از ثری بر ثریا رسانم

شعرهای جمال ثریا

 هر آنک پهلوی تو خانه گیرد

به پیشش پست شد بام ثریا

شعر از جمال ثریا

 رقص در این نور خرد کن کز او

تحت ثری تا به ثریا خوشست

شعر تا ثریا میرود دیوار کج

 آنک عکس رخ او راه ثریا بزند

گر ره قافله عقل زند تا بزند

شعر مرا تا ثریا ببر

 ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم

گوش خود بر دم شش تای طرب بنهادیم

کتاب شعر تا ثریا

 اختر ما نیست در دور قمر

لاجرم فوق ثریا می رویم

شعر مرا باخودت تا ثریا ببر

 ای تبریز از هوس شمس دین

چند رود سوی ثریا دلم

شعر در مورد ثریا

 ملکش شدی مهیا از عرش تا ثریا

از زیر هفت دریا در بقا ربودی

شعر عاشقانه در مورد ثریا

 از حسن رویت و از لطف مویت

خواهد ثریا کامشب نخسپی

شعری در مورد ثریا

 من دم نزنم، لیک دم نحن نفحنا

در من بدمد، ناله رسد تا به ثریا

شعر در مورد اسم ثریا

 خورشید که تنهاست ازان نیست برو ننگ

بهتر ز ثریاست که هفت است ثریا

شعری درباره ثریا

 گر تخم تو آب خرد بیابد

شاخ تو برآرد سر از ثریا

شعرهای شهریار در مورد ثریا

 بستان ز نو شکوفه چوگردون شد

تا نسترن به سان ثریا شد

شعر در وصف ثریا

 بر کشم مر تو را به حبل خدای

به ثریا ز چاه سیصد باز

شعری در وصف ثریا

 وان ثریا چون ز دست جبرئیل

مانده نوری بر قفای اهرمن

شعر شهریار در وصف ثریا

 همی رسند ازو بی گناه و بی هنری

یکی به فرق ثریا یکی به تحت ثری

اشعار شهریار در وصف ثریا

 پای بلندی که زد پای طلب در رهش

از پی ایثار او عقد ثریا طلب

شعر در مورد ثریا

گلچین زیباترین شعر در مورد اگر خدا بخواهد

شعر در مورد اگر خدا بخواهد

شعر در مورد اگر خدا بخواهد ,شعر درباره اگر خدا بخواهد,شعر برای اگر خدا بخواهد,شعر در باره اگر خدا بخواهد,شعر با اگر خدا بخواهد,شعر درمورد اگر خدا بخواهد,شعر با کلمه اگر خدا بخواهد,شعر با کلمه ی اگر خدا بخواهد,شعری در مورد اگر خدا بخواهد,شعری درباره اگر خدا بخواهد,شعر درباره ی اگر خدا بخواهد,شعر کودکانه در مورد اگر خدا بخواهد,شعر مفهومی در مورد اگر خدا بخواهد,شعرهای کودکانه در مورد اگر خدا بخواهد

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اگر خدا بخواهد برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد

گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد

و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد

و باغی از هجوم داس ها پرپر نخواهد شد

شعر در مورد اگر خدا بخواهد

خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچک تر از باران

گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد

و کرم کوچکی…پروانه ای زیبا…و کوهی سخت

عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد

شعر درباره اگر خدا بخواهد

خدا وقتی بخواهد، می شود… وقتی نخواهد، نه…

گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد

خدا وقتی بخواهد، غیر ممکن می شود ممکن

ولی وقتی نخواهد، واقعاً دیگر نخواهد شد

شعر برای اگر خدا بخواهد

اگر خدا به تو زیانى برساند

کسى جز او برطرف کننده آن نیست

و اگر خیرى به تو برساند

پس او بر هر چیزى تواناست

شعر در باره اگر خدا بخواهد

خدا گر ز حکمت ببندد دَری

ز رَحمَت گُشاید درِ دیگری

شعر با اگر خدا بخواهد

دوست دارمت

با نفسها

لبخندها و

اشکهای تمام زندگی ام

و اگر خدا بخواهد

پس از مرگ

نیکوتر از این

دوست خواهمت داشت

شعر درمورد اگر خدا بخواهد

ایزد

هرگز دَری نبندد بر تو

تا صد دیگر به بهتری

نگشاید

شعر با کلمه اگر خدا بخواهد

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

شعر با کلمه ی اگر خدا بخواهد

گاهی اگر خدا بخواهد،می خواهد و می شود

او با یک منها یا جمع تمام محاسبات آنها که مساوی کرده اند با… به هم میریزد

و گاهی اگر خدا نخواهد،نمی شود،گرچه در نخواستنش

پر از خواستن است این شعر نیست،

ولی پر از یاد خداست خدا را شکر

شعری در مورد اگر خدا بخواهد

دیگر از این شهر…

میخواهم سفر کنم…

چمدانم را بسته ام…

اگر خدا بخواهد امروز میروم…

نشسته ام منتظر قطار…

اما نه در ایستگاه…

روی ریل …

شعری درباره اگر خدا بخواهد

اگر

خدا بخواهد

غیرممکن

ممکن می شود

شعر درباره ی اگر خدا بخواهد

از خدا گم شده‏‌ایم او به جستجوست‏

چون ما نیازمند و گرفتار آرزوست‏

گاهى به‏ برگ لاله نویسد پیام خویش‏

گاهى درون سینه مرغان به‏ هاى و هوست‏

شعر کودکانه در مورد اگر خدا بخواهد

زمین و آسمان از اوست پیدا

نمود جسم و جان از اوست پیدا

مه و خورشید نور هستی اوست

فلک بالا زمین در پستی اوست

شعر مفهومی در مورد اگر خدا بخواهد

خود را به خدا بسپار،

همراه سراسر اوست

دیگر تو چه می‌خواهی!

بهر طلب از دوست

شعرهای کودکانه در مورد اگر خدا بخواهد

خود را به خدا بسپار،

آن لحظه که گریانی

آن لحظه که از غم‌ها،

بی تابی و حیرانی

شعر در مورد تولد خودم

مهربانم !

یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد

بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد

و خداوند شب و روز و تمام لحظات

با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد

تولدت مبارک

شعر در مورد اگر خدا بخواهد

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد تبریک سال نو

شعر در مورد بنام خدا

شعر در مورد بندر عباس

شعر در مورد بزرگواری

شعر در مورد رفتگان

گلچین زیباترین شعر در مورد اقتدار ایران

شعر در مورد اقتدار ایران

شعر در مورد اقتدار ایران ,شعر درباره اقتدار ایران,شعر برای اقتدار ایران,شعر در باره اقتدار ایران,شعر با اقتدار ایران,شعر درمورد اقتدار ایران,شعر با کلمه اقتدار ایران,شعر با کلمه ی اقتدار ایران,شعری در مورد اقتدار ایران,شعری درباره اقتدار ایران,شعر درباره ی اقتدار ایران,شعر کودکانه در مورد اقتدار ایران,شعر مفهومی در مورد اقتدار ایران,شعرهای کودکانه در مورد اقتدار ایران

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اقتدار ایران برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

مانند شهاب و رعد غرش کردند

خون بر دل حامیان داعش کردند

موشک لرزاند قلب آنها را که …

با اسم مذاکرات سازش کردند

شعر در مورد اقتدار ایران

ما بنای کفر اعدا را به آتش می کشیم

خیمه طغیان و بلوا را به آتش میکشیم

ما نبودیم آن زمان کردند تخریب بقیع

ما سعودیّون ادنا را به آتش می کشیم

این زمان با آن زمان بسیار دارد فرقها

ما زبان یاوه گوها را به آتش می کشیم

شعر درباره اقتدار ایران

ای که هستی با سکوت آتش بیار معرکه

ما تو را هم زشت کردارا به آتش می کشیم

آن زمان بگذشت قشری حکم بر دنیا کند

ما غرور حکمفرما را به آتش می کشیم

ای که با افسانه بر جام بستی دست ما

ما بساط فتنه افزا را به آتش می کشیم

شعر برای اقتدار ایران

گو گر آمریکا توافق نامه را پاره کند

ما خود برجام برجا را به آتش می کشیم

دشمن بد قول و بد عهد و بد آئین را بگو

ناقض پیمان اجرا را به آتش می کشیم

گر گزینه روی میز و زیر میز و پشت میز

هست، باشد میز امضا را به آتش می کشیم

شعر در باره اقتدار ایران

فیلم رویارویی اش با ما تماشایی بُوَد

پرده فال و تماشا را به آتش می کشیم

تنگه هرمز گلوگاه بلیات است و ما

قایق دزدان دریا را به آتش می کشیم

برد موشک های ایرانی کم از سجیل نیست

با همانها فوج اعدا را به آتش می کشیم

شعر با اقتدار ایران

کعبه را از دست قوم ابرهه کرده رها

در حرم ما لات و عزا را به آتش می کشیم

ما مدافع از حرم هستیم در شام و عراق

داعشی بی سرو پا را به آتش می کشیم

مرگ اسرائیل باشد قبل بیست و پنج سال

هر کجا ظلم است آنجا را به آتش می کشیم

شعر درمورد اقتدار ایران

گر زیادی دشمن غاصب رجز خوانی کند

شهر تل آویو و حیفا را به آتش می کشیم

ای فلسطین خواهد آمد موسم آزادی ات

ما به آهی خصم رسوا را به آتش می کشیم

گوید احرار زمان لبیک یا صاحب زمان

ما به عشقش قصر خضرا را به آتش می کشیم

شعر با کلمه اقتدار ایران

قصر خضرای معاویه شده کاخ سفید

قصر آن نامرد دنیا را به آتش می کشیم

گر کند رهبر اشاره با شعار یا علی

ابن ملجم های ادنا را به آتش می کشیم

ریشه ما ای «کلامی» آب از خون می خورد

رسمِ خونریزان رسوا را به آتش می کشیم

شعر با کلمه ی اقتدار ایران

هر موشکی از تو یادگار است حسن

چون غرّش تیغ ذوالفقار است حسن

لرزیده ز دستْ رنج تو اسراییل

نام تو شهید اقتدار است حسن

شعری در مورد اقتدار ایران

فرمان که به حکم یار شد یعنی این

آتش که به اختیار شد یعنی این

دوران بزن و در برو پایان یافت

موشک خودِ ذوالفقار شد یعنی این

شعری درباره اقتدار ایران

ای وطن ای مادر تاریخ ساز

ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای کویر تو بهشت جان من

عشق جاویدان من ایران من

شعر درباره ی اقتدار ایران

ای وطن ای ریشه من

عشق من اندیشه من

گور من گهواره من

قلب پاره پاره من

شعر کودکانه در مورد اقتدار ایران

ما حسابمان از این دنیا جداست

نسل ما با جنگ و آتش آشناست

چند سیلی خوردی و‌خوابت پرید

داعشی این تازه جنگ نرم ماست

شعر مفهومی در مورد اقتدار ایران

گیرم که سپاه فیل ، سجّیل که هست

انگیزه ی انتقام هابیل که هست

ایران من آی قبله ی شیر دلان

از ابرهه ها نترس ابابیل که هست

شعرهای کودکانه در مورد اقتدار ایران

ما شعر جهادیم و پر از تمثیلیم

روی سر ابرهه چنان سجّیلیم

این حمله موشکی به داعش یعنی

آماده ی نابودی اسرائیلیم

شعر در مورد اقتدار ایران

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد خاله

شعر در مورد چاقی

شعر در مورد آموختن

شعر در مورد تبعیض

شعر در مورد بنفشه

گلچین زیباترین شعر در مورد اقوام ایرانی

شعر در مورد اقوام ایرانی

شعر در مورد اقوام ایرانی ,شعر درباره اقوام ایرانی,شعری درباره اقوام ایرانی,شعری در مورد اقوام ایرانی,شعر زیبا در مورد اقوام ایرانی,شعر شهریار درمورد اقوام ایرانی,شعری درمورد اتحاد اقوام ایرانی,شعری درباره اقوام ایران,شعری در مورد اتحاد اقوام ایرانی,شعر اقوام ایرانی,شعر درباره اقوام ایرانی,شعری برای اقوام ایرانی,شعری درباره اقوام ایرانی,شعر در مورد اقوام ایرانی,شعر اقوام ایران,شعر اتحاد اقوام ایرانی,شعر برای اقوام ایرانی,شعر شهریار درمورد اقوام ایرانی

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اقوام ایرانی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

ای تمدن های شرق باستان

ای اساطیر اصیل آسمان

ای  سواران  دلیر  پیشرو

آخرین سربازهای  «ویشنو»!

دختر اسطوره ی سوم هزار!

موبدان بندر «هامون»کنار!

ای سفیران  ستیغ  آفتاب

ایلیایی های فرزند کتاب!…

شعر در مورد اقوام ایرانی

یافت ایران نسق از وحدت قومیّت چند

تُرکمان و عرب و ترک و لر و کرد و بلوچ

روزگاری نه کم از چند هزار است به سال

کاین همه بوده و یا کرده بدین ناحیه کوچ

شعر درباره اقوام ایرانی

باری اینان همه در طول زمان یافته رشد

از بسی نعمت این کشور و این آب و هواش

جمله ایرانی و همخوان و هماهنگ همند

در نگهداری این بوم و بَر و برگ و نواش

شعری درباره اقوام ایرانی

جمله در پاس نگهبانی ایران عزیز

همره و همقدم و همدل و کوشنده به جان

در نگهداریش از حملۀ بیگانه خصم

همه همدست و هم آواز به هر عصر و زمان

شعری در مورد اقوام ایرانی

سالها برده به سر در غم و شادی با هم

گاه صلح و گه جنگ و به عروسی و عزا

نگُسلانیده ز هم رشتۀ پیوند و خلوص

همه هم دوش و هم اندیشه پی رفع بلا

شعر زیبا در مورد اقوام ایرانی

کشمکش ها شده با تیرۀ تاتار و مغول

جنگ ها آمده پیش از پیِ طرد اعراب

از سکندر چه ستمها به وطن رفته و آه

کز بسی فتنه شد این کشور دیرینه خراب

شعر شهریار درمورد اقوام ایرانی

باری اقوام ستمدیدۀ ایرانی را

هیچ گون دشمنی و کینه نباشد با هم

همه با وحدت و هم پشتی هم ، فاجعه را

بگذرانیده ز سر مانده به یک جا همدم

شعری درمورد اتحاد اقوام ایرانی

برتری نیست ز اقوام دگر قومی را

همه همپایه و همقدر و عزیزند و شریف

همه در مذهب و آئین به حقیقت آزاد

لهجه هاشان چو زبانها همه شیرین و لطیف

شعری درباره اقوام ایران

     ای وطن ای مادر تاریخ ساز

    ای مرا بر خاک تو روی نیاز

    ای کویر تو بهشت جان من

    عشق جاویدان من ایران من

    ای ز تو هستی گرفته ریشه ام

    نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

    آرشی داری به تیر انداختن

    دست بهرامی به شیر انداختن

    کاوه آهنگری ضحاک کش

    پتک دشمن افکنی ناپاک کش

شعری در مورد اتحاد اقوام ایرانی

    رخشی و رستم بر او پا در رکاب

    تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

    مرزداران دلیرت جان به کف

    سرفرازن سپاهت صف به صف

    خون به دل کردند دشت ونهر را

    بازگرداندند خرمشهر را

    ای وطن ای مادر ایران من

    مادر اجداد و فرزندان من

    خانه من بانه من توس من

    هر وجب از خاک تو ناموس من

شعر اقوام ایرانی

    ای دریغ از تو که ویران بینمت

    بیشه را خالی ز شیران بینمت

    خاک تو گر نیست جان من مباد

    زنده در این بوم و بر یک تن مباد

    وطن یعنی همه آب و همه خاک

    وطن یعنی همه عشق و همه پاک

    به گاه شیر خواری گاهواره

    به دور درد پیری عین چاره

    وطن یعنی پدر مادر نیاکان

    به خون و خاک بستن عهد و پیمان

شعر درباره اقوام ایرانی

    وطن یعنی هویت اصل ریشه

    سر آغاز و سر انجام و همیشه

    ستیغ و صخره و دریا و هامون

    ارس زاینده رود اروند کارون

    وطن یعنی سرای ترک تا پارس

    وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

    وطن یعنی دو دست از جان کشیدن

    به تنگستان و دشتستان رسیدن

    زمین شستن ز استبداد و از کین

    به خون گرم در گرمابه فین

شعری برای اقوام ایرانی

    وطن یعنی اذان عشق گفتن

    وطن یعنی غبار از عشق رفتن

    وطن یعنی هدف یعنی شهامت

    وطن یعنی شرف یعنی شهادت

شعری درباره اقوام ایرانی

    وطن یعنی گذشته حال فردا

    تمام سهم یک ملت ز دنیا

    وطن یعنی چه آباد و چه ویران

    وطن یعنی همین جا یعنی ایران

    وطن یعنی رهایی ز آتش و خون

    خروش کاوه و خشم فریدون

    وطن یعنی زبان حال سیمرغ

    حدیث جان زال و بال سیمرغ

شعر در مورد اقوام ایرانی

    سپاه جان به خوزستان کشیدن

    شهادت را به جان ارزان خریدن

    نماز خون به خونین شهر خواندن

    مهاجم را ز خرمشهر راندن

    وطن یعنی اذان عشق گفتن

    وطن یعنی غبار از عشق رفتن

    وطن یعنی هدف یعنی شهامت

    وطن یعنی شرف یعنی شهادت

    وطن یعنی گذشته حال فردا

    تمام سهم یک ملت ز دنیا

    وطن یعنی چه آباد و چه ویران

    وطن یعنی همین جا یعنی ایران

شعر در مورد اقوام ایرانی

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد حوری

شعر در مورد رقابت

شعر در مورد خروس

شعر در مورد دعوت

شعر در مورد حمایت

گلچین زیباترین شعر در مورد اعیاد شعبانیه

شعر در مورد اعیاد شعبانیه

شعر در مورد اعیاد شعبانیه ,شعری در مورد اعیاد شعبانیه,شعر درباره اعیاد شعبانیه,شعر ترکی در مورد اعیاد شعبانیه,شعر اعیاد شعبانیه,شعر اعیاد شعبانیه,شعر برای اعیاد شعبانیه,شعر درباره اعیاد شعبانیه,شعر در مورد اعیاد شعبانیه,شعر به مناسبت اعیاد شعبانیه,شعر ترکی در مورد اعیاد شعبانیه,شعر تبریک اعیاد شعبانیه,شعر مولودی اعیاد شعبانیه,متن شعر اعیاد شعبانیه,شعر تبریک اعیاد شعبانیه,شعر در مورد اعیاد شعبانیه,شعر زیبا برای اعیاد شعبانیه,شعر کودکانه اعیاد شعبانیه,شعر ترکی اعیاد شعبانیه,شعری در مورد اعیاد شعبانیه,اشعار مولودی اعیاد شعبانیه

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اعیاد شعبانیه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد

پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد

مژده ای دل که برای دل غمدیده ما

هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد

شعر در مورد اعیاد شعبانیه

بوی گلهای بهشتی ز فضا می آید

عطر فردوس هم آغوش صبا می آید

نوگل مصطفوی، زینت باغ علوی

مظهر پنج تن آل عبا می آید

شعری در مورد اعیاد شعبانیه

دو ماه از دو افق در دو شب تجلّی کرد

یکی شهنشه دوران، یکی امیر سپاهش

دو گوهر از دو صدف از دو بحر گشت نمایان

یکی چراغ هدایت، یکی معین و گواهش

یکی حسین و یکی ناصر حسین، ابوالفضل

که جان خویش به کربلا بداد به راهش

شعر درباره اعیاد شعبانیه

مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد

بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد

بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست

همه  گویند  مگر  جلوه  یزدان   آمد

شعر ترکی در مورد اعیاد شعبانیه

  شعبان شد وپیک عشق از راه آمد

   عطر نفس بقیه الله(عج) آمد

   باجلوه سجاد(ع)وابالفضل(ع)وحسین(ع)

   یک ماه و سه خورشید دراین ماه آمد .

شعر اعیاد شعبانیه

به قرآن قلب این دنیا حسین است

وعطر عشق…در هرجا حسین است

حیات دین وجانان پیمــــــــــــبر

فـــــــروغ دیده ی مولا حسین است

شعر اعیاد شعبانیه

فـــــروزان مهــــــــــر تابان ولایت…….به قلب حضرت زهرا حسین است

همه خوبند..اما گوهــــــر عشق……درخشان در جهان تنها حسین است

جهان همچون کویر تشنه وخشک…….به هستی وسعت دریا حسین است

شکوه عشق وایثــــــــار وکرامت…….فقط در این جهان یکجا حسین است

بهای اشکهـــــــای گرم ما را……..  .به حُسن مهر خود فردا حسین است

شعر برای اعیاد شعبانیه

از بیت علی درشب عالم قمر آمد…..از بیشه ی حق…جلوه ی شیر دگر آمد

از قدرت شیر  افکن آن شاه ولایت…….فرزند رشــــــــیدی به صفان پدر آمد

عباس علی جلوه ی تصویر خدایی است…..مجموعه ی ایمان ووفا وهنر آمد

پروانه ی شمع رخ سالار شهیدان……در راه وفا سوخته بـــــی بال وپر امد

جانباز ندیدم به وفاداری عبـــــاس……..سر در خط فرمان همان راهــــبر آمد

تا جلوه کند در نظر کرببـــــــلایان……از دامن دریای شجاعــــــت گهر آمد

شعر درباره اعیاد شعبانیه

پس مژده به سالار شهیدان برسانید……عباس علمــــدار رشید از سفر آمد

عباس به حق سر پر خون برادر……آن سر که زخورشـــید در خشنده تر آمد

سرخیل اسیران بلا زینب محزون……آن خواهر غمدیده که خون در جــگر آمد

ما را تو شفاعت به صف روز جزا کن…..زیرا که به عشقت همه عمرم به سر آمد

شعر در مورد اعیاد شعبانیه

جلوه ی حق، عندلیبان را غزل خوان میکند

نام مهدی صد هزاران درد، درمان میکند

مدعی گوید که “با یک گل نمیگردد بهار”

ما گلی داریم، که دنیا را گلستان میکند

شعر به مناسبت اعیاد شعبانیه

ای دست تو، دستگیر عالم

وی در رخ تو علی مجسم

دریای عمیق مهربانی

تمثال علی، علی ثانی

مرآت حسین مظهر عشق

گل واژه ی ناب دفتر عشق

ای عبد خدانما، اباالفضل

دریاب دمی مرا ابا الفضل

شعر ترکی در مورد اعیاد شعبانیه

عباس!

ای صبر و قرار بی قراران

امّید دل امیدواران

دانی که گر از عطش بمیرم

یک قطره ز دیگری نگیرم

شعر تبریک اعیاد شعبانیه

ساغر نزنم ز دست هر کس

من دست تو می شناسم و بس

روزی من از خزانه ی توست

دل، سائل آستانه ی توست

شعر مولودی اعیاد شعبانیه

شعبان  شــد و پیک عشق از راه آمد

عطـــــر نفــس بقـــــــــــــــــیه الله آمد

با جلوه سجاد، ابوالفضل و حســـــین

یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد

متن شعر اعیاد شعبانیه

شــعبان کـه مه ســـرور هــر مــرد و زن است

تـابـان ز وجــود جـلوه « پنــــــــج تـــن» است

میلاد علی اکبر و سجاد و اباالفضل و حسین

هم مولد پـاک «حجـــت بن الحـــسن» است

شعر در مورد اعیاد شعبانیه

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد جشن تولد

شعر در مورد بلوط

شعر در مورد حلوا

شعر در مورد حوصله

شعر در مورد خرمشهر

گلچین زیباترین شعر در مورد اغراق

شعر در مورد اغراق

شعر در مورد اغراق ,شعر درباره اغراق,شعر برای اغراق,شعر در باره اغراق,شعر با اغراق,شعر درمورد اغراق,شعر با کلمه اغراق,شعر با کلمه ی اغراق,شعری در مورد اغراق,شعری درباره اغراق,شعر درباره ی اغراق,شعر کودکانه در مورد اغراق,شعر مفهومی در مورد اغراق,شعرهای کودکانه در مورد اغراق

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اغراق برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

هرچه اغراق کنم وصف تو نتوانم از آنک

پایه وصف تو آنسو ترک است از اغراق

تا قضا دفتر قدرت را شیرازه زده

نافریدست چو تو فردی در حسن سیاق

شعر در مورد اغراق

بسکه احسان اوست پیوسته

راه اغراق بر سخن بسته

شاه دشمن گداز دوست نواز

هر دو را کار از او به سوز و به ساز

شعر درباره اغراق

قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده

مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی

سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی

انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق

شعر برای اغراق

به بحر نسبت طبع تو می کنم همه وقت

اگرچه در صفت بحر می کنم اغراق

صحیفه ای است وجود مبارک تو

درو همه مکارم ذات و محاسن اخلاق

شعر در باره اغراق

بکر معنی را بود در سادگی حسن دگر

بی صفا از زیور اغراق می گردد سخن

می کند گه در مزاج سردمهران کار زهر 

گاه زهر غصه را تریاق می گردد سخن

شعر با اغراق

چون داد قضا صیقل مرآت وجود

در شرم تو اغراق به نوعی فرمود

کاندر عقبت چشمی اگر باشد باز

عکست شود اندر رخ از آیینه نمود

شعر درمورد اغراق

منعش کنید از سفر و در میان منع

اغراق در صعوبت رنج سفر کنید

گر خود شنید جان ز من و مژده از شما

ور نشنود مباد که اینجا گذر کنید

شعر با کلمه اغراق

رفیق جان

باهم تعارف که نداریم

صاف و پوست کنده

حرف دلت را بی اغراق

اقرار کن

شعر با کلمه ی اغراق

من مدیون هراس خویشم

که آتش ها را زیر پوستم

به اغراق می رساند

رویاهایم همه سرابند

و هرگز پشیمان نشدم

از اینکه عصاره ی خطاهایم را از میان تَرَک های روح

بر آرزوهای جسم بریزم و در نبردی علیه طفل احساس خویش

فرومی روم که گویا من دعاهای آن کسانم

که شهرهای عشق برایشان تنگنا شده

شعری در مورد اغراق

مردی به دندانپزشک خود می گوید یک حفره گنده در یکی از دندان هایش وجود دارد…

دندانپزشک نگاهی ب دندانش می اندازد و می گوید نه یک حفره گنده نیس

خوردگی کوچکی است

ک الان برایتان پر میکنم مرد میگوید واقعا؟

موقعی ک زبانم را روی ان می مالیدم احساس میکردم حفره گنده است

دندانپزشک خنده ب لب میگوید این امر طبیعی است

چون یکی از کارهای زبان اغراق است نه؟

شعری درباره اغراق

یه بار تو فامیل داشتن ازم تعریف میکردن،

اومدم مثلا فروتنی کنم؛

گفتم: نه بابا اغراق میفرمایید،

منم یه خری مثله شمام!!! 😀

شعر درباره ی اغراق

در سرودن تو اغراق نمی کنم

از بچگی عادت کرده ام

چیز هایی که زیاد دوستشان دارم را

محکم تر بغل کنم !

شعر کودکانه در مورد اغراق

” جان نثاری” حالت اغراق در دلدادگی ست

بعد از این دل خوش به این آمار جانبازی نکن

کی به خدمت میگمارد عاقلی دیوانه را ؟!

این جماعت را معاف از رنج سربازی نکن

شعر مفهومی در مورد اغراق

اینجا همه آدم به آدم می شناسندم

یک مرد با اخلاق در هم ، می شناسندم

از هر کسی نام و نشانم را که پرسیدی

دیدی که بی اغراق اگر کم ، می شناسندم

شعرهای کودکانه در مورد اغراق

چشمانم را به دورو نزدیک دعوت می کنم

آنها در اشیا غرق می شوند

و گذر روزها را درپرده ی غمگین می نگرند

می خواهم بی اغراق بگویم

جانم از این همه بطالت پر درد به ستوه می آید

و اندیشه ام توان خود را ناباورانه از دست می دهد

شعر در مورد اغراق

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد جنگل

شعر در مورد جسارت

شعر در مورد شقایق

شعر در مورد غفلت

شعر در مورد بلاتکلیفی

گلچین زیباترین شعر در مورد اطفال

شعر در مورد اطفال

شعر در مورد اطفال ,شعر درباره اطفال,شعر برای اطفال,شعر در باره اطفال,شعر با اطفال,شعر درمورد اطفال,شعر با کلمه اطفال,شعر با کلمه ی اطفال,شعری در مورد اطفال,شعری درباره اطفال,شعر درباره ی اطفال,شعر کودکانه در مورد اطفال,شعر مفهومی در مورد اطفال,شعرهای کودکانه در مورد اطفال

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اطفال برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

مفت است اگر سنگدلیهای معلم

دلجویی اطفال به آدینه گذارد

صائب سخن از مهر همان به که نگوید

هر کس که به دلها اثر از کینه گذارد

شعر در مورد اطفال

مهره گهواره اطفال کرد

شوخی او عقل گرانسنگ من

دیده من کان بدخشان شده است

از رخت ای ساقی گلرنگ من

شعر درباره اطفال

جدا از اشک شد چشمم سراب دشت حیرانی

همان خمیازه خشکیست بی اطفال مکتبها

بس است از دود دل جوهر فروش آئینه داغم

بغیر از شام مژگانی ندارد چشم کوکبها

شعر برای اطفال

همچنان کز شیر باشد پرورش اطفال را

شعله ها در پنبه داغ دلم پروردن است

اشک مجنونم زبان درد من فهمیدنی است

در چکیدنها مژه تا دامنم یک شیون است

شعر در باره اطفال

سنگ هم در کف اطفال ندارد آرام

دور مجنون چقدر سست نسق میباشد

ورق جود کریمان جهان برگردید

نان محتاج کنون پشت طبق میباشد

شعر با اطفال

ادب هر جا معین کرده نزل خدمت پیران

رعایت کردگان رغبت اطفال هم دارد

زیانرا سود دانستم کدورت را صفا دیدم

سواد نسخه کم فرصتان خط در عدم دارد

شعر درمورد اطفال

تا کی چو لوح نشره اطفال خویش را

در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم

تا کی به رغم کعبه نشینان عروس وار

چون کعبه سر ز شقه دیبا برآورم

شعر با کلمه اطفال

شوخی اطفال را در روزگار کودکی

بود لنگر چون معلم پله تمکین ترا

صبح از آغوش گلبن تازه تر خیزد ز خواب

گر گل پژمرده افشانند بر بالین ترا

شعر با کلمه ی اطفال

پیش ازین عشق و جنون

بازیچه اطفال بود

عشق بازی های صائب

کرد کامل عشق را

شعری در مورد اطفال

بی بری دارد مرا از حلقه اطفال دور

ورنه گیرد از هوا دیوانه من سنگ را

می توان سنگین دلان را چین قهر از جبهه برد

نقش اگر بتوان به دست از دل ستردن سنگ را

شعری درباره اطفال

تلخکام از نخل بارآور گذشتن مشکل است

سنگ چون اطفال بر دیوانه می ریزیم ما

خوشه امید ما خواهد به گردون سر کشید

در زمین خاکساری دانه می ریزیم ما

شعر درباره ی اطفال

گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما

کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما

سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست

هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما

شعر کودکانه در مورد اطفال

نشأه رطل گران از سنگ می یابیم ما

هست در آزادی اطفال گلریزان ما

می کنیم از ترزبانی دشمنان را مهربان می کند

شیرین زمین شور را باران ما

شعر مفهومی در مورد اطفال

پیش جمعی که ازین نشأه به تنگ آمده اند

شادی مردن و آزادی اطفال یکی است

دل اگر نرم شود کار جهان آسان است

گره سخت به سررشته آمال یکی است

شعرهای کودکانه در مورد اطفال

چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری

که آزادی کند دلگیر اطفال دبستان را

گذشتم از سر دنیای دون، آسوده گردیدم

به سیم قلب از اخوان خریدم ماه کنعان را

شعر تولدت مبارک پسرم

تو را می خواهم

برای تمام روز های بارانی

همه ی لحظه های دلتنگی

برای دویدن در کوچه های خیس

لبریز شدن از حس تولد یک بوسه

برگشتن به روز های خوب کودکی

شعرهای کودکانه در مورد ماه محرم

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم

از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می شدیم

در رکاب تو فدایی می شدیم

شعر در مورد اطفال

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد حلقه

شعر در مورد ریش

شعر در مورد بزرگی

شعر در مورد بشارت

شعر در مورد چهارشنبه سوری

گلچین زیباترین شعر در مورد احترام به دیگران

شعر در مورد احترام به دیگران

شعر در مورد احترام به دیگران ,شعر در مورد احترام به حقوق دیگران,شعری در مورد احترام به حقوق دیگران,شعر درباره احترام به دیگران,شعری در مورد احترام به دیگران,شعر در مورد احترام گذاشتن به دیگران,شعر درباره ی احترام به دیگران,شعر احترام به دیگران,شعر درباره احترام به دیگران,شعر در مورد احترام به دیگران,شعر در مورد احترام به حقوق دیگران,شعر احترام به حقوق دیگران,شعر کودکانه احترام به دیگران,شعر احترام به عقاید دیگران

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد احترام به دیگران برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

برای کنف کردن این غروب

و خنداندن تو حاضرم

در نور نئون های یک سینما

مثل چارلی چاپلین راه بروم

و به احترام لبخندت

هر بار کلاه از سر برمی دارم

برای دیدن مطلب اصلی اینجا کلیک نمایید.

 

گلچین زیباترین شعر در مورد اجداد

شعر در مورد اجداد

شعر در مورد اجداد ,شعر درباره اجداد,شعر برای اجداد,شعر در باره اجداد,شعر با اجداد,شعر درمورد اجداد,شعر با کلمه اجداد,شعر با کلمه ی اجداد,شعری در مورد اجداد,شعری درباره اجداد,شعر درباره ی اجداد,شعر کودکانه در مورد اجداد,شعر مفهومی در مورد اجداد,شعرهای کودکانه در مورد اجداد

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اجداد برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

حدیث قصه سهراب و نوشداروی او

فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را

اگر که دجله پر از قایق نجات شود

پس از خرابی بغداد میرسد ما را

شعر در مورد اجداد

که مدحت تو و اجداد پاک طینت تو

کلید خلد برین است ای فرشته خصال

برای حسن مآل است مدح سنجی من

نه از برای زر و سیم و ملک و مال و منال

شعر درباره اجداد

دارد از علم لدنی بهره چون اجداد خویش

پیش او طفل نوآموزی است عقل خرده دان

هر چه باید، با خود آورده است ذات کاملش

فارغ از کسب کمالات است چون قدوسیان

شعر برای اجداد

اقبال بنده ایست وفادار بر درت

در حضرت تو مانده ز اجداد یادگار

دولت مساعدیست که او را به صدق دل

با بخت کامکار تو عهدیست استوار

شعر در باره اجداد

دختری کاباء و اجداد گرامش یک به یک

تا به آدم یا امامی بوده یا پیغمبری

بنت شاه اولیا موسی ابن جعفر فاطمه

کش بود روح القدس بیرون درگه چاکری

شعر با اجداد

چون ز دنیا شد و در خلد برین

شد به اجداد گرامی لاحق

گفت هاتف پی تاریخ که خلد

بود از میر محمد صادق

شعر درمورد اجداد

از نسب کردن تفاخر بر حسب سگ سیرتی است

غیر مشتی استخوان در دست از اجداد چیست؟

مرغ زیرک در جبین دانه بیند دام را

دام را در خاک پنهان کردن ای صیاد چیست؟

شعر با کلمه اجداد

این ناکسان که فخر به اجداد می کنند

از رو به پشت نامه دلی شاد می کنند

بخل از کرم به است که بی حاصلان

بخل در هر جواب بنده ای آزاد می کنند

شعر با کلمه ی اجداد

ز شاهنشاه و اجداد شهنشاه

گرفتی گنجهای شایگانی

گهی در جشنها خواندی مدایح

گهی در عیدها گفتی تهانی

شعری در مورد اجداد

چه خوش بودی اگر مرد نکوئی

ز بند پا ستان آزاد رفتی

اگر تقلید بودی شیوه ی خوب

پیمبر هم ره اجداد رفتی

شعری درباره اجداد

اقبال بنده ایست وفادار بر درت

در حضرت تو مانده ز اجداد یادگار

دولت مساعدیست که او را به صدق دل

با بخت کامکار تو عهدیست استوار

شعر درباره ی اجداد

گفتند چرا سنگ

گفتیم مگر در آن صبح غریب

اولین نقش ها و کلمات را

اجداد بیابان‌گردمان بر سنگ نتراشیدند

مگر کافی نیست

که نان‌مان هنوز از زیر سنگ بیرون می آید

و ناممان شتابان می رود که بر سنگ نوشته شود.

سنگ‌مان را کسی به سینه نزد

و سرمان تا به سنگ نخورد آدم نشدیم.

شعر کودکانه در مورد اجداد

قرن ها بعد شاید

گوشه ی همین غار

باستان شناسی

اجداد گوش ماهی ها  را کشف می کرد

_ جمجمه ی مردی که صدای تو در آن می پیچید _

ولی باور کن هیچوقت نخواهند فهمید

آتش

اختراع مردی ست

که شب ها

برای تصویر تو

بر دیوار غار دلتنگ می شد.

شعر مفهومی در مورد اجداد

در روشنای کمرنگ نان

نمی شود

در ستایش خورشید چیزی نوشت

من نتوانستم

اجدادم نیز نتوانسته بودند

ما در ظلمت رنج ها زندگی می کنیم

هیچ‌کس نمی تواند

با الفبای تاریکی

در وصف روشنی بنویسد!

شعرهای کودکانه در مورد اجداد

ودیگر جوان نمیشوم

نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان

تو چه نامرادی تلخی و دریغا چه تلخ تلخ فرو میریزم

با سنگینی این غربت عمیق در سرزمین اجدادی

خویش و مگر فراموش میشود

شعر در مورد اجداد

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد دماوند

شعر در مورد دکتر

شعر در مورد خبرنگار

شعر در مورد دزفول

شعر در مورد خاک